سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قابل توجه بیماران سرطانی

ً با سلام

اگر کسی رو میشناسین که به سرطان دچارمیباشدودرتامین هزینه دارویی خود مشکل داردلطف کنید ایشان را به همراه مدارک پزشکی و فاکتور خرید دارو به 

09122313829 دکتر شریفی

09123042364 دکتر امیر بهاری پوروفسوربهروزعلی پور09136605168 معرفی کنید

دوستان عزیز بیمارستان تریتا واقع در تهران بزرگراه همت نرسیده به ازادگان دست راست روبروی دریاچه چیتگر یکی از پرفسورهای معروف دنیا جهت ویزیت بیماران سرطانی به صورت رایگان خدمات ارایه میدهند در صورتی که بیمار سرطانی میشناسید ممنون میشوم اطلاع رسانی کنید

پروفسورفیروزان

تلفن بیمارستان :47241000


محرم

هر کسی رو به تو آورد جهان آرا شد

مورد مرحمت انسیة الحورا شد

کودکی بودم و با اسم تو مأنوس شدم

پایِ عشقت به سُویدایٍ دل من وا شد

هر که نوکر به کسی گشت همان نوکر ماند

هر کسی نوکر دربار تو شد آقا شد

در زدم بر در هر خانه دری باز نشد

جز درِ خانه ی تو ? در نزده در وا شد

ریزه خواران سر سفره ی تو شاهانند

آرزومند گدایی درت موسی شد

پسر مریم اگر جان بدهد بی جان را

هر دمی از نفست باز دم عیسی شد

تو نگاهم نکنی در بَرِ مردم هیچم

نگهت عزت دنیای من و عقبی شد

عاشقی را که تو تأیید کنی مَحرم توست

همچو سلمان که به دربار شما منّا شد

سینه زن های تو در رتبه همه سلطانند

این مقامیست که با دست علی امضا شد

گریه کردن به شما روزی هر چشمی نیست

این متاعیست که در عالم زَر اهدا شد

روزیِ اشک مرا در غم خود افزون کن

همچنان قطره که از لطف شما دریا شد

هیچکس از لب خشکیده ی تو نَه نشنید

نظر لطف شما شامل نوکر ها شد


به احترام او

چه میشود عیان شوی مرا عزیز جان شوی

بگو چرا بگو کجا رفتی

دیده بر رهت دارم در دل شب تارم

در غم تو بیمارم تا دوباره برگردی

به هر کرانه رفته ای به یک بهانه رفته ای

دلم نشانه رفته ای بجویمت زبی نشان ها

دوباره  پیش من بیا

ببین که میشود به پا نوای شور و نغمه ها

به کوه و دشت و آسمان ها

ببین که دل شکسته ام به گوشه ای نشسته ام

به جز تو دل نبسته ام دمی بمان به پیش من عزیز جانم

زدیده خون شود روان به یادت ای امید جان

زچشم من مشو نهان که در فراغ روی تو رسد خزانم

دیده بر رهت دارم در دل شب تارم

 

               


السلام علیک یا انیس النفوس

بر قلب ما ز نور محبت صفا بده

با یک نظرت کدورت دل را جلا بده 

زایل کن آن چه از دل ما محو کردنی است

 از راه لطف، آن چه پسندی به ما بده 

شد کار ما مجاز، ازین قلب بی ثبات 

این دل بگیرو، آینه ای حق نما بده 

عیسی دمی و، از تب هجران گداختیم 

آخر عیادتی کن و، ما را شفا بده 

شاها! پناهگاه جهانی حریم توست

 در بارگاه خویش مرا نیز جا بده 

از خود چو ذره اوج گرفتم به مهر تو 

اذن دخول آن حرم کبریا بده

 شاه رئوف و، ضامن آهو، رضا تویی 

ما را پناه، محض رضای خدا بده 

شمس الشموس و، چشمه نور هدایتی

 با یک نظر، چراغ دلم را، ضیاء بده 

باشد رضای تو، به رضای خدا قرین

 تا حق رضا شود، به نجاتم رضا بده

 از عالمی چو دیده به دست تو دوختیم 

جود تو آن چه گفت به مشتی گدا بده 

یار آمد از کمال عطوفت به خواب من 

برخیز وجان خویش،(حسان) رو نما بده

حبیب چایچیان(حسان)

 

 

 


این صاحب یوم الفتح

گل من بیا گل من بیا که ز دوریت گله ها کنم

همه جان من به فدای تو، تو بیا که با تو صفا کنم

همه شب من و تن خسته ای، به غم زمانه نشسته ای

منم و دلی که شکسته ای، نشود که از تو جدا کنم

تو اگر به من نظری کنی به سرای من گذری کنی

نظری به چشم تری کنی به تو لحظه لحظه دعا کنم

منم و امید بشارتی که ببینم از تو اشارتی

به کرشمه ای به عبارتی همه جان خسته دوا کنم

تو به جان من چو شراره ای تو سپیده ای تو ستاره ای

تو پیام عمر دوباره ای منم و سری که فدا کنم

تو بهار من تو صفای من تو نشان لطف خدای من

که تو را رسانده برای من به چه واژه شکر خدا کنم

تو مرا نسیم عنایتی که زدلبری به نهایتی

چه بگویمت که چه آیتی نبود زبان که ثنا کنم

صنما بیا صنما بیا که به عهد بسته وفا کنیم

سر و جان و تن، دل و عقل و دین، همه در ره تو فدا کنیم

هله ای امید بقای من تو اگر خوشی به فنای من

چو رضای توست رضای حق به خدا که ترک بقا کنم

به تو هر گزند و بلا رسد غمی ار نکرده خدا رسد

دل و جان و دیده به نزد تو سپر گزند و بلا کنم

شده ام اسیر کمند تو به دلم رسیده گزند تو

همه درد چشم نژند تو ز چه درد خویش دوا کنم

زتو خسته شد دل خسته ام زتو ناتوان و شکسته ام

همه دل به لطف تو بسته ام زتو دل چگونه جدا کنم

صنما به من نگهی بکن نگهی به خاک رهی بکن

نکنی همیشه گهی بکن که تو را همیشه دعا کنم

به کمال تو به جمال تو به سیاه دانه خال تو

که زلوح سینه خیال تو نشود دمی که جدا کنم

گل من مرو زمقابلم که به روی ماه تو مایلم

چه کنم  اسیر غم دلم نتوانمت که رها کنم

بت شکرین دهنم بیا گل ناز و نسترنم بیا

زر و زیور چمنم بیا که دل از تو کامروا کنم

تو به بوی یاس و سحر گهی به سپیدی گل مریمی

به صفای اشکی و شبنمی بنمای رخ که صفا کنم

http://zireghonbadekabod.persianblog.ir/post/19/


لیالی قدر

شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد

وقتی روز شمار بندگی را ورق می زنی الطاف رحمت ایزدی را در لابه لای روزها می بینی بعضی از ماه ها شور و حال دیگری دارند. اصلا رنگ و بوی خدا در آنها نمایان تر است.
رجب، ماه خدا، ماه خالی شدن از غیر خدا، ماهی که ملائکه در زمین به دنبال جمع کردن استغفار مثل من و تو بودند. باید تخلیه می شدیم باید دید روزها را چگونه گذرانده ایم. تپش قلبهایمان با کدام طنین موزون می نواخت.

آیا با نوای استغفار (استغفرالله و اسئله التوبه) در این میکده دل را گشوده ای؟! و آیا...

گام ها را فراتر  نهادیم تا به کعبه مقصود رسیدیم. شعبان از راه رسید. آن هنگام که ظرف بندگی تو از تب هوای نفس اماره خالی شد شعبان با طلوعی سرشار از لبریز شکوفه های محمدی و عطر ال الله از راه رسید و قدم بر خانه دل ما گذارد. آمده بود تا این منزل را به دسته گل هایی از ذکر و معنویت بیارآیی. هر چه گام به جلو برمی داریم احساس سبکی در ما ایجاد می شود.

و دیگر هنگامه جلای دل است. دلی که رجب را وقف پیرایش آن و شعبان را وقف آرایشش کرده ایم. مهربانا شکرت که این گونه مرا، اعضاء و جوارحم را، زبانم، چشمم را، گوشم را و همه وجودم را میهمان این خوان با کرامتت کرده ای، میهمانی که حتی چشم بر هم نهادن آن نیز عبادت است.

آرام آرام دلنشین و سبکبال پایی را بر بال ملائک می گذاریم و دستان رمضان را در آغوش می گیریم پای بر شمارش معکوس دل می گذاریم و به سوی عشق و مستی در دست.
به میانه ماه خدا نزدیک شدیم. نوای رحمت ایزدی به گوش  رسید. در قلب زمان اعظم ملائکه آسمان بر زمین  آمدند تا بالهایشان را فرش پای ملکوتیان کنند. آمدند تا تو را بخرند. آمدند تا تو را نزد آن معبودی ببرند که خریدار هر یوسف بد سرشت است.

لیالی قدر در انتظارند تا فانوس عشق و عاشقی را بنوازند. معشوقه دل عطر شفا و رحمت را می گستراند، دلبری می کند تا تو را که عاشقی و مجنون، ناز او را بخری.

آمده ام به کوی تو گر تو کنی نگاه من
ناز خرد ز روی تو گر تو دهی شفای من

و آنجاست که این عبد سراپا تقصیر روی به سوی حقیقت عالم می کند و منشور آینده ای مبهم را از دست مولامان حجة بن الحسن (عج) بر می گیرد.

خدایا چه می شود ما را در این شب، پر از رحمت و برکت،مجنون خود کنی  اما رسم مجنون شدن را نمی داینم، نمی دانیم که اگر لیلای عالم کاسه گدایی تو را می شکند. تو را دوست دارد و در انتظار یک نگاه پر از نیاز توست. شب قدر آمده است تا تویی که خسته عالم دنیایی، خسته بندگی تن شده ای. چنگ در ریسمان معنویت زنی و قرآن را که سرچشمه معنویات عالم است با زبان اشک بیارایی با زبانی که تحفه قدح یار است، با زبانی که کیمیای جلای دل است. آن محبوبه ای که شنزار گونه های عاشقان را آبیاری می کند تا نهال خوف و رجا در آن برویاند.

شبنمی که اگر لیلای مجنون، گوشه چشمی (نیم نگاهی) بر آن کند همه گناهانت اگر به عدد ستارگان آسمان باشد آمرزیده می شود. آری باید این اشک ها را تحفه قدم او کرد.

لطیفا! حال که در رحمتت را به روی ضعیفان و ثروتمندان معنویت گشوده ای و حال که من ناچیز قلب رمضان را که با نشستن خون در رگها جاری می کند در آغوش خود می فشارم. چگونه می شود این عاشقی که در دام بلای دوست گرفتار است به خود واگذاری؟

چگونه می شود حال و هوای شبهای قدر را از من بستانی تا در این بحر فانی دست و پا زنم...

چگونه؟!

ای الهه ناز! با همه نیاز، به درگاه تو آمده ام تا قلم عفو بر در دریای گناهانم بکشی  که با دیدگانی پاک به زیارت آقا حجة بن الحسن (عج) برسم.

ای محرم راز! با دل پر سوز و گداز، آمده ام تا به شب قدر حلقه گمشده انسانیتم را بیابم که مگر سالک راه تو شوم. ای خدای بی نیاز! با عطش و عشق و نیاز آمده ام تا به حق بهترین بندگانت، به حق سید رسولانت و به حق ناله های عصمت عالم ما را هم رنگی الهی بزنی تا خدایی خدایی شویم. 

 http://www.hawzah.net/FA/OccasionView.html?OccasionID=  7668

 

 


فتح خیبر به دست امیرالمومنین علی علیه السلام

 

 

 

انا الذی سمتنیا فاتح خیبر مددیی امی حیدرة

ضرغام آجام و لیث قسورة

من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر (شیر) خواند،

 مرد دلاور و شیر بیشه‏ها هستم

عبل الذراعین غلیظ القصرة

کلیث غابات کریه المنظرة

بازوان قوی و گردن نیرومند دارم،

در میدان نبرد مانند شیر بیشه‏ها صاحب‏منظری مهیب هستم