سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فاش گردیده ز من آثار عشق

یا رقیه بنت الحسین علیه السلام

صبحدم مست از می دیدار عشق

واله و سرگشته و بیمار عشق

فارغ از شوق وصل و سوز هجر

می گذشتم از سر بازار عشق

در چنین حالی ز طرف بوستان

بلبلی سر داد این گفتار عشق

محرم خاصم به بزم کبریا

فاش گردیده ز من آثار عشق

چون دلم شد مخزن اسرار هو

زین سبب گشتم سپهسالار عشق

سینه ام شد گنج وحدت در خفی

در عیانم سر به سر کردار عشق

عارفان دانند قدر عشق من

کآرزومندند بر رخسار عشق

دیده ای کو تا ببیند دم به دم

از فروغم پرتو انوار عشق

در گلستان وجود مرتضی

نیست همچون من گل گلزار عشق

خاک کویم سرمه چشم شهان

گرد راهم داروی بیمار عشق

گوشه چشمی اگر بر افکنم

هفت عالم می شود طومار عشق

گل چه باشد پیش رخسار مهم

عقل کل جزئیست از رخسار عشق

شربت لعلم بود آب حیات

من طبیب و عالمی بیمار عشق

خضر و الیاسند سر گردان من

روز و شب در کوچه و بازار عشق

گاه واحد می شوم گاهی کثیر

گاه مستم من گهی هشیار عشق

گه سه ساله دختری خرد و یتیم

گاه فرماندار هشت و چار عشق

گاه اندر جبه های ما سوی

گه به صوت حق به روی دار عشق

گاه در دیرم گهی اندر حرم

گاه اندر میکده زنار عشق

مام من فخریه اهل عرب

باب من ذریه مختار عشق

هادی گمگشتگان کوی دوست

من رقیه حامل اخبار عشق

از سبوی پر ز جوش کربلا

آمدم مست از پی دیدار عشق

پای از سر سر ز پا نشناختم

می دویدم من به روی خار عشق

در ره شام بلاخیز از جفا

هر زمان آمد به تن مسمار عشق

شامگه در کنج آن ویرانسرا

جا گرفتم من در آن گلزار عشق

چون خرابه جای گنج است زین سبب

خوش خرامیدم به ویرانزار عشق

خلق می گویند خوابم در ربود

لیک بودم تا سحر بیدار عشق

چون رسیدم مژده صبح وصال

سوختم سر تا به پا از نار عشق

سوز آهم آنچنان تأثیر کرد

شد خرابه نیمه شب بازار عشق

از صغیر و از کبیر کاروان

سوختند از شعله های نار عشق

جذبه من بود تا آن نیمه شب

در خرابه آمد آن غمخوار عشق

شعله عشقم چنان بالا گرفت

بی بدن آمد به استفسار عشق

از فروغ و پرتو شمع رخش

در خرابه سر به سر انوار عشق

با زبان بی زبانی گفتمش

کای پدر ای فاتح پیکار عشق

در کمند عشق تو پر بسته ام

مستم از عشق تو ای سردار عشق

آرزوئی نیست در جان وتنم

جز حدیث بویت ای عطار عشق

هیچ کارم نیست جز جان باختن

بر فروغ رأست ای سالار عشق

ناگهان در پرتو انوار او

محفلی دیدم تماشاگار عشق

عالمی بیرون ز حس عاشقی

عالمی کانجا بود انکار عشق

گم شدم در خود به ناگه یافتم

گشته ام رأس سپهسالار عشق

شد"محب" از روسیاهی منتخب

بنده و فرمانبر دربار عشق

سروده مرحوم ناصر روح زاد

تهران جمعه 06/10/1349

ار دوستان مرحوم صمد شکرانه

تایپ در ساعت 1 بامداد30/06/1390

استفاده بشرط قرائت فاتحه و صلوات

و ذکر منبع بلامانع می باشد