سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موالید انوار امین وصادق علیهم السلام مبارک

زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان ­آرا

که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان­ها را

دو مرآت جمال حق، دو دریای کمال حق

دو نور لایزال حق، دو شمع جمع محفل­ها

دو وجه الله ربانی، دو سرّ الله سبحانی

دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سیما

دو عیسی دم، دو موسی ید، دو حُسن خالق سرمد

یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا

یکی بنیانگر مکتب، یکی آرندة مذهب

یکی انوار را مشعل، یکی اسرار را گویا

یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم

یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا

یکی نور نبوت را به دل­ها تافت تا محشر

یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا

رسد آوای قال الصادق و قال رسول­الله

به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا

یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه

دو تن اما چو ذات پاک یکتا هر دو بی­همتا

محمد کیست؟ جانِ جانِ جان عالم خلقت

که گر نازی کند، در هم فرو ریزد همه دنیا

محمد   کیست؟ روح پاک کل انبیا در تن

که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا

محمد  کیست؟ مولایی که مولانا علی گوید:

"منم عبد و رسول الله برِ من رهبر و مولا"

محمد از زمان­ها پیشتر می­زیست با خالق

محمد از مکان پیموده ره تا اوج اَو اَدنی

محمد محور عالم، محمد رهبر آدم

محمد منجی هستی، محمد سید بطحا

محمد کیست؟ آنکو بوده قرآن دفتر مدحش

که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا

محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز

چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را

وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم

کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا

ششم مولا، ششم هادی، ششم رهبر، ششم سرور

که هم دریای شش گوهر بود، هم دُرّ شش دریا

صداقت از لبش ریزد، فصاحت از دمش خیزد

فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا

بسی زهّاد و عبّادند بی­مهرش همه کافر

بسی عالم، بسی عارف، همه بی­نور او اعمی

دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او

دو کوه حکمت و ایمان، دو بحر دانش و تقوی

مرا دین نبی، مهر علی و مذهب جعفرعلیهم­السلام

سه مشعل بوده و باشد، چه در دنیا چه در عقبی

در دیگر زنم غیر از در آل علی؟ هرگز!

ره دیگر روم غیر از ره این خاندان؟ حاشا!

بهشت من بود مهر علی  و مهر اولادش

نه از محشر بود بیمم، نه از نارم بود پروا

سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر

اگر گردم جدا یک لحظه از ذرّیة زهرا­سلام­الله­علیها

از آن بر خویش کردم انتخاب نام "میثم" را

که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا


شهادت حضرت امام حسن عسگری را به پیشگاه امام زمان عجل اللخه تعالی

سامرا اى شاهد شبهاى من

خوشه چین خرمن غمهاى من

مرغ دل از خاک تو پر مى‏کشد

جام کوچ سرخ را سر مى‏کشد

اینهمه غم که دلم را پر نمود

قامت خورشید را خم کرده بود

گاه رنجور از اسارت مى‏شدم

شاهد صدها جسارت مى‏شدم

گاه مى‏شد از جفاى ناکسان

مى‏شدم همخانه با درّندگان

مانده خورشید توانم در شفق

نیست در عُمق نگاه من رمق

چار ساله کودکم با چشم زار

مى‏کشد در سجده هایش انتظار

او پرا ز احساس درد بى کسى است

اشک چشم او پراز دلواپسى است

ساقى یک جرعه آب زمزم است

زخم تشنه بودنم را مرهم است

مثل من که خوانده‏ام او را به بر

فاطمه خوانده است او را پشت در

بر غریبى على مؤمن شده

شاهد جان دادن محسن شده

او کتاب پر ز درد فاطمه است

یوسف صحرا نوردِ فاطمه است

انتقام فاطمه در خشم اوست

ذوالفقار مرتضا در چشم اوست

او بود احیاگر قرآن و حج

شیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج

جوادزمانی


در سوگ سه خورشید

سوخته قلب علی مرتضی
حضرت زهرا شده صاحب عزا
بر پـدر و بـر حسن و بر رضا
آجرک‌ ا... بقیه ا...  
پیکـر پـاک خاتم المرسلین
مانده میان حجره روی زمین
جـان محمّد شده خانه‌نشین
آجرک‌ ا... بقیه ا...
خون شده از غم جگر فاطمه
رفتـه ز دنیـا پـدر فاطمه
رخت عزا شد به بر فاطمه
آجرک‌ ا... بقیه ا...
گشته جهان بزم عزای حسن
جان دو عالم به فدای حسن
گریه کن ای دیده برای حسن
آجرک‌ ا... بقیه ا...
غریب خانه در وطن کشته شد
بگـو امـام ممتحـن کشته شد
یوسف فاطمه حسن کشته شد
آجرک‌ ا... بقیه ا...
شهر خراسان همه جا محشر است
بـر جگـر شیعـة غـم دیگر است
قتـل جگـر پـارة پیغمبـر است
آجرک‌ ا... بقیه ا...
فاطمه را خون چکد از هر دو عین
بیشتـر از همــه بــرای حسین
داغ حسیــن است غـم عالمیْن
آجرک‌ ا... بقیه ا...


اربعین

آمدم از دشت و صحرای اسارت

تا کنم گلهای پرپر را زیارت

کو حسینم  کو حسینم  کو حسینم

باغبان دشت خون بی سر شد اینجا

یک گلستان گل زمن پرپر شد اینجا

کو حسینم  کو حسینم  کو حسینم

شستم اینجا جسم تو از اشک دیده

بوسه بگرفتم ز رگهای بریده

کو حسینم  کو حسینم  کو حسینم

دور خونین لاله ها می گردم اینجا

کودک شش ماهه را گم کردم اینجا

کو حسینم  کو حسینم  کو حسینم

2

ای برادر، بهر تو مهمان رسیده

رفته و برگشته اما قد خمیده

زینبم من، زینبم من، زینبم من

یا دعا کن قلب من قوت بگیرد

یا پَس از تو خواهرت زینب بمیرد

زینبم من، زینبم من، زینبم من

از رُقیّه، قسمت من، درد و غم شد

آیه ای از، سورة عشق تو کم شد

زینبم من، زینبم من، زینبم من

تا ز نیزه، بر رخ من، خنده کردی

با نگاه، خود دلم را، زنده کردی

زینبم من، زینبم من، زینبم من

این پذیرایی کوفی، شد ز مهمان

تو به مَطبَخ، بودی و من، کُنج زندان

زینبم من، زینبم من، زینبم من

3

ثَواب این زیارت را کسی جُز من نمی داند

تَپِش های دل زینب زیارت نامه می خواند

حسینم کو حسینم کو

حسینم کو حسینم کو

دل دریایی ام بی تو، به هر منزل تَلاطُم داشت

پی آرامش اش از تو تمنای تکلم داشت

حسینم کو حسینم کو

حسینم کو حسینم کو

هنوز آید به گوش من صدای آب آب تو

صدایت می زدم امّا نمی آمد جواب تو

حسینم کو حسینم کو

حسینم کو حسینم کو         

       زطفلانت چه می پرسی به تو از خود نمی گویند

ولی سربسته می گویم کبوترها پرستویند

حسینم کو حسینم کو

حسینم کو حسینم کو

 

4

ای عزاداران اربعین است              زینب کبری دلغمین است

گوید از ماتم دیده گریانم

ای حسین جانم   ای حسین جانم

ای برادر جان خیز و از جا               بین کمان قد خواهرت را

من که از هجرت دیده گریانم

ای حسین جانم   ای حسین جانم

5

اربعین است   دلغمین است

تازه شد ماتم سوگواران

آل طاها   شد معزا

آمده بر مزار شهیدان

اربعین است   دلغمین است

تازه شد ماتم سوگواران

گفت و زینب این سخنها بر مزار شاه خوبان

آمده در کربلایت کاروان از شام ویران

خیز و کن مهمان نوازی ای حسین از میهمانان

میهمانم  قد کمانم

ای ذبیح ره دین و قرآن

اربعین است   دلغمین است

تازه شد ماتم سوگواران

از سفر باز آمدم من در بر تو ای یگانه

دیده ام من رنج و محنت ای حسین جان در زمانه

بهر حفظ دین و قرآن خورده ام من تازیانه

هدیه دارم  اشگبارم

ای تو پروانه من شمع سوزان

اربعین است   دلغمین است

تازه شد ماتم سوگواران